سیستم RAS مغز چیست و چه ارتباطی با مشاهدات عینی روزمره ما دارد؟ اساتید قانون جذب و فالگیرها چگونه از RAS مغز استفاده می کنند؟ مغز این قابلیت را دارد که برای مشاهداتی که نمی تواند دلیلی پیدا کند، یا می گردد و دلایلی بی ربط پیدا می کند و یا برایش یک دلیل می سازد.
جالب است بدانید فالگیر ها و اساتید جذب هم از همین توانایی مغز شما استفاده می کنند.
چگونه؟
سیستم RAS (Reticular Activating System) چیست؟
مغز انسان در حال دریافت مقدار زیادی (بینهایت) اطلاعات از اطراف است. در یک لحظه که پلک بزنید تمام آنچه که در اطراف شما هست با جزئیات به مغز شما انتقال پیدا می کند. ولی آیا مغز می تواند به همه چیز توجه کند؟ وقتی به شما بگویند 2 ثانیه به اطراف نگاه کن و بعد چشمانت را ببند. حال از شما در مورد جزئیاتی که در اطرافتان وجود داشت بپرسند. احتمالا شما نمی دانید که محسط اطراف و اشیا درون آن، دقیقا چگونه بوده اند، چه رنگی بوده اند و کجا قرار داشتند؟ در چنین شرایطی پاسخ ندیدم غلط است. آن را دیده اید اما توجه نکرده اید. بنابراین خیلی چیزها را می بینید اما توجه نمی کنید. خیلی چیزها را می شنوید اما گوش نمی دهید.
ممکن است ویدیویی دیده باشید که در آن یک بانوی زیبا با لباسی جذاب 🙂 در کنار یک کودک در حال بازی کردن هستند! بعد از چند ثانیه فردی دیگری روی تصویر نمایان می شود و مثلا می گوید:”لباس بچه چه رنگی بود؟!”
شما تصاویر را دیده اید اما به رنگ لباس بچه توجه نکرده اید. بنابراین پاسخ را نمی دانید! 😀 مثال دارکی بود ولی خب حق مطلب رو ادا می کرد!
مغز نمی تواند به همه چیز توجه کند مهم ترین های آنها را انتخاب می کند. در هر لحظه میلیونها گیگابایت اطلاعات به مغز می رسد اما همه آنها بدرد آن نمی خورند. بنابراین آنچه که نیاز دارد را فیلتر می کند و از آنها استفاده می نماید. مابقی را فراموش می کند.
به همین دلیل است زمانی که قصد داریم مثلا یک 206 مشکی بخریم در خیابان همیشه این نوع ماشین جلو چشممان ظاهر می شود. یا مثلا قصد داریم به باشگاه ورزشی برویم و بعد متوجه می شود که عععهه! انگار یک باشگاه سر کوچمان هست. این هیچ ربطی به کائنات ندارد. آن باشگاه سالهاست که آنجاست. اینطور نیست که حالا که شما تصمیم گرفتید به باشگاه بروید، به دستور کائنات یکی سرکوچه تان افتتاح شده باشد. آن باشگاه آنجا بوده و فقط قبلا آن را ندیده اید. چون اصلا جز ورودی های مغزتان نبوده است. چون برایتان اهمیتی نداشته است.
8,000,000,000 نفر روی کره زمین زندگی می کنند. حال این کائنات باید بیاید فکر همه را بخواند ببیند چه کسی چه می خواهد؟ و چه چیزی را سر راه چه کسی قرار بدهد و چه چیزی را از سر راهش بردارد. زمانی که خواسته انسان ها با هم تناقض داشته باشد چه؟ اگر این موضوع حقیقت هم داشت تصور کنید قرار باشد کائنات مدام همه چیز را عوض کنند. آیا تعادل به هم نمی ریزد. طبق تئوری آشوب و اثر پروانه ای و اثر مرکب هر چیزی را که کوچکترین تغییراتی در آن ایجاد کنید مانند دومینو اتفاقات دیگری را رقم می زند و تاثیرات بزرگی بر اطراف و آینده می گذارد.
اینها را چگونه توجیه می کنید؟
اگر روز بعد نظر یک شخص عوض شد چه می شود؟ این موضوع بسیار از منطق به دور است.
راز فالگیرها
بین شما و فالگیری که فالتان را می گیرد، در واقع این شما هستید که به فالگیر کمک می کنید و نه او به شما.
اما تکنیک آنها چیست؟ آنها دو تکنیک کلی دارند:
- ممکن است یک سری اطلاعات قبلی راجع به شما داشته باشند. اینجا همانجایی است که شما حیرت می کنید. مثلا مستقیما می گوید: “مریم تو زندگیه حسینه!” ممکن است کسی که او را به شما معرفی کرده، دانسته یا ندانسته قبلا با او راجع به شما حرف زده باشد. یا مثلا ممکن است زمانی که فالگیر فال طاهره را می گرفته از او در مورد خواهرش پرسیده باشد و به این ترتیب اطلاعاتی هم در مورد خواهرش داشته باشد. زمانی که خواهر طاهره به آن فالگیر مراجعه می کند در کمال ناباوری با این اطلاعات روبه رو می شود و تصور می کند که آن فالگیر واقعا این اطلاعات را از دنیای ناشناخته می آورد! حالا ببینید خواهر طاهره از این به بعد چه تبلیغی برای آن فالگیر بکند!
- از کلمات نسبی و یک سری رمز و راز استفاده می کند. مغز شما هم که می خواهد به جوابش برسد(دنبال جواب آمده است دیگر. کسی پیش فالگیر نمی رود که به جواب نرسد!) شروع می کند به ارتباط دادن موضوعات مختلف و خودش به فالگیر کمک می کند. فالگیر از کلمات نسبی استفاده می کند. فرض کنید خانمی می خواهد بداند شوهرش به او خیانت می کند یا خیر؟ به فالگیر مراجعه می کند. وقتی به سراغ فالگیر می رود حتما چیزهایی دیده و شک کرده و احتمالا انواع خانم ها هم در بین دوستان و فامیل ها هستند که قد یکی از دیگری بلندتر است. وقتی فالگیر از یک دختر قد بلند حرف می زند نمیگوید که دقیق چند سانتیمتر. میگه یه دختر قد بلند می بینم. مغز شما هم سریع سرچ می کند و یک دختر قد بلند پیدا می کند. یا مثلا در مورد وضع مالی خوب آن شخص حرف می زند! حالا چقدر خوب خدا می داند. می گوید اخیرا وارد زندگیش شده. می شود به من بگویید اخیر یعنی دقیقا کی؟ 6 ماه را اخیر می گویید یا 2 هفته را؟ وقتی می خواهید به نتیجه برسید و فالگیر به شما می گوید اخیرا، مغز شما حتی یک سال را هم اخیر به حساب می آورد(و آن را با 10 سال مقایسه می کند) و می گویید درست است. پس خیلی از جاها این افراد به نتیجه می رسند.
بعد دوستان وقتی می خواهند از یک فالگیر تعریف کنند می گویند: ” آخه نمی دونی که! اکثر موقع ها حرفاش درست در میاد.” تازه با این وجود می گویند اکثر موقع ها! پس انتظار دارید با این شرایط درست هم در نیاد؟!
این دو تکنیک های اصلی هستند و می توانند مفصل تر مورد بررسی قرار بگیرند که از حوصله این مطلب خارج است. (پیشنهاد می کنم اگر کسی می خواهد وارد این حرفه شود به ما مراجعه کند تا تمام تکنیک ها را با جزئیات به او آموزش دهیم! شاید توانستیم یک کارآفرینی هم بکنیم! :-))
در قانون جذب هم دقیقا با همین تکنیک ها خیلی از اتفاقات را توجیه می کنند در حالی که این فقط ذهن ماست که سعی می کند مسائل را به یکدیگر ارتباط دهد.
چشم شور
اولی: دیدی شهناز خانوم چه چشم شوری داره و پا قدمش نحسه؟
دومی: چطور مگه؟
اولی: پاشو هر جا می زاره، از هرچی تعریف میکنه دو روز بعد یه بلایی سرش میاد!
دومی: چه مسخره ! یعنی بعد از رفتن اون هیچ اتفاق خوبی نمی افته؟ چرا چیزای خوب رو بهش ربط نمیدی؟ اما تا یه هفته بعد هر اتفاق بدی بیفته به اون بیچاره ربطش می دی؟ خب معلومه تو چند روز بلاخره یه اتفاق بد هم می افته دیگه! اصلا حالا بیا نسبت به یک آدم دیگه حساس شو. ببین بعد از ملاقات با اون چه اتفاقات بدی می افته!
چشم شور و پا قدم نحس هم باور خرافی دیگری است که باید از ذهن ما (اگر وجود دارد) پاک شود. اگر معتقد باشیم پا قدم شخصی بد است یا چشمش شور است، طبق سیستم RAS به سادگی می توانید اتفاقات بد را پیدا کنید و به آن بنده خدا بچسبانید. به هر حال اتفاق بد طی چند روز پیش می آید و شما آنها را پیدا می کنید و این اصلا کار سختی برایتان نخواهد بود. ذهن شما به دنبال ارتباطی می گردد تا آنچه را که می خواهد، اثبات کند. درحالی که آن اتفاق هیچ ربطی به آن شخص نداشته است.
قانون جذب و توهم دانش
طرافدارن جذب این توهم را علم می دانند و می گویند فلان دانشمند این حرف را زده است. اولا که شما به چه کسی می گویید دانشمند؟ دانشمند درست و حسابی که اصلا ازین حرفها نمی زند. به هر کسی که پایش را در دانشگاه های خارجی گذاشت و دکترا گرفت و چند کلمه انگلیسی صحبت کرد که دانشمند نمی گویند. خیلی از این افراد را حتی در دانشگاه های خودشان هم قبول ندارند. حالا ممکن است حرف هایی بزنند که به مزاج عوام خوش بیاید و به این ترتیب اعتباری برای خود کسب کنند.
دوما چطور آن داشمندانی که مخالفان بزرگ قانون جذب هستند را نمی بینید؟ تا به حال در این مورد تحقیق کردید؟ می توانید در گوگل عبارت ” The law of attraction is a lie” را سرچ کنید تا پی به اصل ماجرا ببرید. با این جست و جو تقلبی ها کنار می روند و اصل ها بالا می آیند. اینطوری می فهمید چرا به آن می گویند توهم دانش. زمانی که شما دنبال اثبات درستی آن باشید خب معلوم است که فقط دلایل واهی تایید کننده آن را می بینید.
کلیپ زیر را با دقت تماشا کنید. ببینید می توانید به سوال پاسخ درست بدهید؟
سیستم RAS و قانون جذب
اساتید قانون جذب تا پیش از کشف سیستم RAS برای اتفاقاتی که می افتاد دلایلی می آوردند. دلیل آنها هم این بوده که تفکرات شما روی جهان اطراف تاثیر می گذارد. این موضوع تا به حال جواب می داده اما منطقی پشت آن نبوده است. اما حالا که دیگر همه چیز مشخص شده و به ما ثابت شده دلیل دیدن چیزی که به آن فکر می کنیم در دنیای اطرافمان چیست، دیگر باید با واقعیت پیش برویم. اما برخی از این اساتید هنوز هم از موضع خودشان کوتاه نمی آیند و باز هم دلایلی را برای خودشان به قانون جذب اضافه می کنند.
به نظر شما دلیل این کار آنها چیست؟
ما با هیچ یک از این اساتید خصومتی نداریم اما ای کاش لااقل یک نفر از آنها به جای شاخ و برگ دادن به این توهم، با شجاعت بپذیرد که اشتباه می کرده و مسیر درست را به دیگران نشان دهد. یکی از بدترین کارها در حق یک انسان این است که پولش را بگیرید و ذهنش را هم منحرف کنید. اگر پولش را از او بدزدید خیلی شرافتمندانه تر است.
ما نمی گوییم این اساتید دروغگو هستند. اتفاقا خیلی از آنها انسانهای بسیار شریفی هستند. حرف ما این است که تا به حال ناآگاه بوده اند، حالا دیگر آگاه باشند. اما اگر از این به بعد روی حرف های خودشان پافشاری کنند دیگر مغلطه گر و فریبکار خواهند بود.
ما فقط به دنبال ترویج تفکر درست و منطقی هستیم. زمانی که می بینیم برخی از افراد آنقدر درگیر این موضوع شده اند که از این سمینار به کلاس دیگر و از آن به دوره دیگر می روند و زمان خود را برای فرستادن ارتعاشات مثبت به جهان هستی(!) تلف می کنند، خواستیم حقایقی را روشن کنیم. اگر این دوستانِ عزیز من زمان و انرژی را که برای انجام این کارها تلف می کنند برای رسیدن به خواسته هایشان صرف کنند، یقینا به نتیجه بسیار نزدیک تر خواهند بود.
در ادامه مفهوم کلی و قابل فهم از سفسطه و مغلطه را با شما در میان می گذاریم تا ابهام ایجاد نشود.
تعریف سفسطه
سفسطه گر کسی است که با عدم آگاهی از واقعیت، از آن دفاع می کند. در مورد موضوع خاصی اطلاعات لازم را ندارد، اما به درستی آن اصرار دارد و شروع به دلیل آوردن برای آن می کند. یعنی از بین شواهد، دلایلی را جدا می کند که موافق با فرضیه اش باشند تا آن را اثبات کند. شما هرچه که سر راهش بگذارید، چیز دیگری پیدا می کند تا جوابتان را بدهد. هرچند کاملا غیر منطقی و بی اساس.
بنابراین خود سفسطه گرها هم خیلی از واقعیت ماجرا خبر ندارند و در تلاش هستند در گمراهی خود دیگران را هم شریک کنند.
تعریف مغلطه
مغلطه گر دقیقا کار سفسطه گر را انجام می دهد با علم به اینکه می داند ماجرا چیست و می خواهد شما را گمراه کند. یعنی مثلا من می دانم که این درب را حسین شکسته اما با ارائه دلایلی، ذهن شما را به سمت علی می فرستم. مغلطه گر به صورت تعمدی به خاطر منافعی که دارد این کار را انجام می دهد. او اصل ماجرا را می داند اما تلاش می کند با آوردن دلایل واهی شما را گمراه کند.
اساتید جذب
با نگاه کمی خوشبینانه، بیشتر اساتید جذبی مغلطه گر نیستند. آنها سفسطه گرند چون فکر می کنند ادعایشان درست است و چون اینگونه فکر می کنند شروع به دلیل آوردن برایش می کنند. آنها انسان های بدی نیستند و می خواهند به مردم کمک کنند. هدف کمک کردن به دیگران و کسب درآمد و ارتزاق خودشان است. اما بعد از این، باید حقیقت را قبول کنند.
برخی از این اساتید با وجود این همه دلیل هنوز بر ادعای خود پافشاری می کنند و هر روز موارد جدیدی به آن اضافه می کنند. برخی از آنها خیلی نرم سیستم RAS را هم به قانونشان اضافه کرده، تا جواب بعضی از شبهات را بدهند!
انجام این کار دیگر کم لطفی است. اگر به این نتیجه می رسید که یک باور غلط است، قرار نیست درستش را هم بیاورید و زیر مجموعه همان باور غلط کنید. همیشه از یک موضوع درست، شاخه های مختلف بیرون می آیند. نه اینکه ما یک موضوع درست را سوار یک بنیاد غلط کنیم.
خرافات چیست؟
خرافات مدرن
در این قسمت به شما می گوییم که باور قانون جذب دقیقا مشابه باور خرافات در گذشته است. اما چرا اساتید جذب برای باور آن دست به دامن فیزیک و کوانتوم و مسائل علمی شده اند؟
همانطوری که می دانید در گذشته خرافات زیادی وجود داشته است. مثلا وایکینگ ها برای هر چیزی خدایی را می ساخته اند. رعد و برق رخ می داد، می گفتند خدای رعد و برق آمد. زلزله می آمد، می گفتند کار خدای زلزله است و به همین شکل تعدد این خداها ادامه پیدا کرد.
در جای دیگر طاعون نصف جمعیت را می کشت و آنها فکر می کردند به دلیل این که یک گربه را کشته اند، نفرین بر آنها نازل شده و نصف مردم را به کشتن داده است. جای دیگر می گفتند آن جادوگر که از شهر بیرونش کردیم ما را نفرین کرده و به این عذاب دچار شدیم و به هر حال دلیلی برایش پیدا می کردند.
این خرافات اینگونه ادامه پیدا کرد تا اینکه نظریه جِرم توسط کخ داده شد و میکروب کشف شد و این خرافات کنار رفت.به این ترتیب مردم یاد گرفتند که هر چیزی را بدون دلیل نپذیرند و حتما باید دلیلی که پشتش می آید علمی باشد. آرام آرام به این باور رسیده بودند که اگر می خواهید حرفی بزنید باید علمی باشد.
بنابراین امروز دیگر نمی شد گفت اگر اتفاقی می افتد کار سیاره های زحل و اورانوس است و سیستم RAS را اینگونه توجیه کرد. اینجا بود که خرافات مدرن بوجود آمد و از آنجایی که عوام به دنبال مسائل علمی بودند، اگر یک کلمه علمی پشت هر چیزی می آمد آن را می پذیرفتند. اساتید جذبی به دنبال یک پوشش علمی گشتند تا توجیهی برای قانون خود پیدا کنند.
استفاده از واژه های هم معنی در سفسطه
یکی از تکنیکهای سفسطه گران برای توجیه علمی، تفاوت معنی واژه ها و کلمات در فرهنگ ها، علوم، ملل و حتی افراد مختلف است. می بینید که حتی کلمات ساده ای مثل خوب، خوشبختی، موفقیت و …. بین افراد مختلف تعاریف متفاوتی دارد.
حال این اساتید می گشتند و حرفی را از فیلسوفی که قرن ها پیش زندگی می کرده پیدا می کردند که در آن از کلمه ای استفاده کرده بود که معنی امروزی آن در بین عوام کاملا متفاوت است. اما این موضوع برای این اساتید اصلا اهمیت نداشت و سعی می کردند از صحبت های آن دانشمند و فیلسوف برای توجیه علمی نظر خود استفاده کنند.
می گویند حرف مرا قبول ندارید؟! بروید ببینید فلان دانشمند هم تایید کرده است! مردم هم می روند می بینند درست می گوید. در حالی که اعتقاد آن دانشمند به آن کلمه به معنای امروزی نبوده و منظور او کاملا چیز دیگری بوده است.
و این روش دست مایه بسیاری از سفسطه گران شد.
این موضوع تا جایی مهم است که دانشگاهی مثل آکسفورد چند دهه برای تعریف دقیق معنای تمام کلمات و واژه ها زمان صرف می کند. تا هر کس بداند معنای دقیق هر واژه چیست و این واژه ها نباید در معنا با یکدیگر هم پوشانی داشته باشند و به جای یکدیگر استفاده شوند. به این ترتیب کسی نمی تواند از دوپهلو بودن معنای بعضی کلمات برای سفسطه و به نفع خودش استفاده کند. اینگونه اگر کسی حرفی بزند به او می گویند این واژه ای که استفاده می کنی به این معنای خاص است. فردا نروی همان را از کتاب دیگری که نویسنده آن منظور دیگری داشته پیدا کنی و برای خودت شاهد و گواه قرارش دهی.
بگذریم.
ارتباط قانون جذب و فیزیک کوانتوم
اساتید باید برای حرف های خود پوششی علمی پیدا می کردند. به همین دلیل در دنیای علم گشتند و گشتند و گشتند تا به کوانتوم رسیدند. اینجا قدرت سفسطه خودش را نشان می دهد. سفسطه می تواند یک مفهوم علمی و درست را به عنوان دلیل به یک موضوع بی اساس و واهی ارتباط دهد. در حالی که اگر شما از این ارتباط شکایت کنید و بگویید این دو هیچ ربطی بهم ندارند، حرف شما را معادل این قرار می دهند که اصل آن موضوع ( در اینجا کوانتوم ) را هم قبول ندارید.
بگذریم از اینکه حالا خود کوانتوم بودن نور هم زیر سوال رفته و خود آقای نیلزبور که یکی از بنیانگذاران کوانتوم است اواخر عمرش اعتراف کرد “من که خودم خیلی نفهمیدم کوانتوم چیه اگه کسی فهمیده به منم بگه!”
فرض می کنیم که کوانتوم صد در صد درست و قطعی است. بنیانگذار کوانتوم که ادعایی در مورد آن ندارد اما جالبه اساتید جذب آن را کاملا فهمیده اند، تازه ارتباطش با قانون جذب را هم درک کرده اند!
حتی یک خط علمی نمی توانید پیدا کنید که این موضوع را تایید کرده باشد و جایی از کوانتوم، اسمی از قانون جذب برده شده باشد.
کار این اساتید مثل این می ماند که من ادعا کنم انسان خیلی خوبی هستم! شما از من بخواهید که آن را اثبات کنم. و من در پاسخ به شما بگویم آب در دمای 100 درجه بجوش می آید. و شما آن را امتحان کنید و ببینید که درست می گویم.
اما این دو موضوع چه ربطی به یکدیگر دارند؟
اصلا طبق کوانتوم ارتعاش در جهان وجود دارد. در مغز من هم ارتعاش وجود دارد. این دو چه ربطی به یکدیگر دارند؟
زمانی که به دنبال چرایی و پاسخ خود هستید، سفسطه گر یک موضوع دیگر را به عنوان نخود سیاه پیدا می کند و شما را به دنبال یافتن آن می فرستد. به این ترتیب شما سوال اصلی که سفسطه گر پاسخی برایش ندارد را فراموش می کنید. به سراغ نخود سیاه می روید و باز می گردید و می گویید: “بله درست است. پیدایش کردم.” و او در پاسخ به شما می گوید:”دیدی راست گفتم!” و شما فراموش می کنید موضوع، ارتباط این دو بود و نه وجود این مسائله.
به شما می گویند وقتی فکر می کنید، ارتعاشاتی در مغز بوجود می آید. شما جستو جو می کنید و میبینید ععهه راست میگه.
راست می گه که راست میگه! 🙂
بعد می گویند تمام ذارات جهان هم از انرژی تشکیل شده اند و در حال ارتعاش هستند. بعد می گوید اینها ارتعاش دارند، مغز ما هم که ارتعاش دارد.
تمام شد! اینها به هم ربط دارند و روی هم تاثیر می گذارند.
اما سوال این است که این دو چه ربطی به یکدیگر دارند؟
مثل این می ماند که بگوییم یک انسان می توان حرکت کند و یک کِرم هم می تواند تکان بخورد. پس عامل حرکت و موفقیت انسان آن کِرم است. آن کرم با حرکاتش می تواند روی حرکات انسان تاثیر بگذارد! چون هر دو می توانند تکان بخورند!
این مثال دقیقا مشابه ادعای این اساتید عزیز است. اما چون یک پوشش علمی به اسم کوانتوم به آن اضافه کرده اند، خیلی ها آن را باور می کنند و هیچ اعتراضی هم نمی کنند. چون می ترسند اگر چیزی بگویند برچسب بی سوادی به آنها بخورد. گذشته از آن اگر هم حرفی بزنید شما را به فیزیک کوانتوم ارجاع می دهند و می گویند برو و کوانتوم را یاد بگیر. جوری از کوانتوم حرف می زنند که انگار برنده نوبل فیزیک سال قبل آنها بوده اند. خودِ نیلزبور که بنیانگذار این قضیه است، آخرش می گوید من خیلی نفهمیدم چی به چیه!
حالا شما چگونه می توانید با صرف زمان و انرژی بسیار به این موضوع پی ببرید؟ در نهایت به ناچار باید حرف آنها را بپذیرید.
سوال اصلی را فرامشو نکنید.
مغز ما ارتعاش دارد و اتم ها هم ارتعاش دارند. ارتباط این دو به یکدیگر چیست که نحوه تفکر ما و اتفاقات بیرون را به هم پیوند بزند؟
مطالبی که ممکن است برای شما مفید باشند: