رسیدن به موفقیت در قسمت های مختلف زندگی، می تواند حتی با تحلیل و شناخت دقیق رفتارهای سایر موجودات زنده و همینطور سایر انسان ها اتفاق بیفتد. چه بسا با مطالعه دقیق این رفتارها، نقاط کور و حلقه مفقوده خود در مسیر موفقیت را ببینیم. یکی از مهمترین موانع در مسیر موفقیت در هر زمینه ای ترس است که با شناخت علل آن و تقویت ویژگی شجاعت می توان از آن عبور کرد. مطالعه رفتارهای گله ای انسانها و علت آن می تواند در این زمینه به ما کمک زیادی کند. این موضوع تحت عنوان تئوری بز بیان می شود.
من تئوری بز را از زاویه ای متفاوت و بسیار جذاب تری می بینم و تلاش می کنم با رویکرد علمی-انگیزشی از آن برای ایجاد تمایز در رفتارهایم نسبت به افراد دیگر استفاده کنم و در ادامه این دیدگاه را به تو هم هدیه می دهم.
من این تئوری را به دو قسمت تقسیم کرده ام.
در قسمت اول که هم اکنون پیش روی شماست علت این رفتار گله ای را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهم که برای تمام افراد و در تمام زمینه ها می تواند به چراغ راه تبدیل شود. در قسمت دوم سعی می کنیم از این تئوری در کسب و کار و فروش استفاده کنم و آن را بر پیکر بیزنسهای مختلف سوار کنم.
تئوری بز چیست؟
یک فرد تمایل دارد رفتار گروه را تقلید کند و کاری را انجام دهد که بقیه مشغول انجامش هستند. به این ترتیب همیشه در جمع سایرین قرار دارد و احساس امنیت میکند. نتیجه ای که آنها گرفته اند را می گیرد و ناخودآگاه احساس می کند با این کار موضوع غیر قابل پیشبینی برای او اتفاق نمی افتد و خطری او را تهدید نمی کند.
؟) حال چرا نام این مطالعات روان شناختی را تئوری بز گذاشته اند؟ وجه تسمیه آن چیست؟
زمانی که قصد دارید یک بز را از منطقه ای صعب العبور رد کنید، آن بز به شدت مقاومت می کند! 😀 اما زمانی که اولین بز عبور کرد، بقیه آنها هم پشت سرش به راه می افتند. ممکن است اولین بز را به سختی عبور دهید اما بقیه آنها حتی اگر هزاران بز هم باشند بدون نیاز به زور و تلاش زیاد، خودشان از آنجا عبور می کنند!
به همین دلیل این نام را برای این تئوری انتخاب کرده اند. اما این رفتار فقط مربوط به بزها نیست و در رابطه با بقیه موجودات و حتی انسان هم می توان آن را دید. انسانها تمایل دارند کاری را بکنند که دیگران انجام می دهند…
علت رفتارگله ای چیست؟
چرا افراد تمایل به دنباله روی از جمع دارند؟
درک این رفتار بسیار ساده است. همانطور که اشاره شد، جایی که دیگران هستند امنیت وجود دارد. مهم ترین موضوع هم برای موجودات در درجه اول حفظ امنیت است. بنابراین آنها سعی می کنند رفتاری را انجام دهند که برایشان کمترین ریسک و خطر را به همراه داشته باشد.
در طول تکامل، طبیعت برای حفظ گونه ترجیح داده که ترسوها را انتخاب کند! با این حساب موجودات شجاع تر رفته رفته کم شدند و بنابراین ژن شجاعت هم کم شد. به همین دلیل است که امروز کمتر افراد شجاع را می بینید و بیشتر افراد جامعه ترسو هستند.
افراد شجاع در گذشته همان کسانی بودند که خطر می کردند و به احتمال زیاد هم از بین می رفتند. در مورد انسان، افراد شجاع در جنگها شرکت می کردند و در نوک پیکان حمله قرار می گرفتند و یا فرماندهی جنگ را به عهده می گرفتند. پس اولین تیرها به سمت آنها شلیک می شد و به احتمال زیاد کشته می شدند. بنابراین قبل از اینکه فرصت تولید مثل داشته باشند تا بتوانند ژن شجاعت را به نسل بعد انتقال دهند، از بین می رفتند.
یا به عنوان مثال دیگر آنها برای کشف سرزمین های جدید راهی می شدند و با خطرات مسیر، به احتمال زیاد مرگ در انتظارشان بود.
بنابراین همانطور که گفتیم رفته رفته ژن های شجاعت در بین انسان ها کم و کمتر شد و ژن های ترس جایگزین آن شدند. امروز حتی در ضرب المثل ها هم ردپای تئوری بز را می توانید ببینید. یکی از ضرب المثل های معروف ما این است:
” خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو! “
بله. درست است. همرنگ جماعت نشدن ممکن است خطراتی را برای شما در پی داشته باشد. اما این را هم باید بدانید که همرنگ جماعت شدن هم به جز همان امنیت نسبی، دستاورد چندانی برای ما نخواهد داشت! و این یک مشکل بزرگ است.
تناقض خواست انسان با رفتار گله ای
گونه انسان به دلیل رشد و توسعه مغز و قدرت اختیار و انتخاب، با بقیه جانوران تفاوت هایی پیدا کرده است. برای سایر جانوران فقط و فقط زنده ماندن مهم است و کمیت زندگی اهمیت زیادی ندارد اما برای انسان وضع فرق دارد. چراکه برای او کیفیت زندگی هم در کنار کمیت آن مهم است.
این موضوع باعث می شود با آنچه در نهاد ماست (یعنی تلاش فقط برای زنده ماندن) در تضاد قرار بگیریم. از یک طرف به عنوان یک موجود هوشمند کیفیت زندگی برایمان مهم است و از طرف دیگر ادامه حیات و زنده ماندن برایمان اهمیت دارد.
بنابراین ما فقط ترجیح نمی دهیم که زنده باشیم. ما می خواهیم زنده باشیم و خوب هم زندگی کنیم. برای هر شخص زمان های بسیاری پیش می آید که باید خطر کند تا کیفیت زندگی خودش را بالا ببرد و این خطر کردن با رفتار گله ای در تناقض است.
حال این سوال مطرح می کنم.
آیا همه می توانند موفق شوند؟
موفقیت یک موضوع نسبی است. توصیه می کنیم در این مورد مقاله “۲۰ تفاوت اصلی افراد موفق و انسانهای عادی” را مطالعه کنید.
با وجود این نسبیت برای خیلی ها این سوال به وجود می آید که آیا همه می توانند موفق شوند؟
پاسخ این سوال منفیست. اگر چنین اتفاقی بیفتد موفقیت تعریف خودش را به کلی از دست می دهد. همه نمی توانند قهرمان المپیک شوند، تعداد زیادی باید شکست بخورند تا یک نفر قهرمان شود. همه نمیتوانند نفر افل کنکور شوند. در کنکور هزاران نفر باید ببازند تا چند صد نفر موفق تر باشند. بنابراین پاسخ این سوال قطعا نه است. همه نمی توانند موفق باشند.
یکی از تعاریف موفقیت، میزان تفاوت پیشرفت شما نسبت به بقیه افراد جامعه است. پس اگر همه افراد به آن نقطه ای که یک فرد موفق قرار دارد، برسند، دیگر هیچکس نسبت به دیگری موفق نیست. و حالا دوباره کسی که نسبت به موقعیت بقیه جلوتر باشد موفق نامیده می شود.
با این تعریف ما نمی توانیم جایی برویم که همه می روند (رفتار گله ای) و انتظار موفقیت داشته باشیم. چون اگر منبعی از موفقیت و ثروت در آنجا وجود داشته باشد، آن دستاورد بین همه افرادی که آن مسیر را طی کرده اند تقسیم می شود و چیز زیاد نصیب اشخاص مختلف نمی شود. و از این دیدگاه می توانیم ۱۰۰% بگوییم که اگر شما کاری که جمع انجام می دهد، تکرار کنید، به احتمال زیاد امنیت دارید اما به موفقیت با معنای واقعی آن دست پیدا نمی کنید و با دیگران تفاوت چندانی نخواهید داشت. این همان تئوری بز و رفتار گله ایست.
بنابراین شما باید مسیری را بروید که جمع نمی رود.
با مسیر پر خطر چه کنیم؟
راه هایی وجود دارد که می تواند به شما کمک کند خطرات این مسیر را کم کنید و آن راه کسب اطلاعات بیشتر است.
شما می توانید مسیرتان را از جمع متمایز کنید اما در عین حال آنقدر اطلاعات بدست بیاورید و ارتباطات بسازید که ریسک آن مسیر کمتر و کمتر شود. حتی می توانید تا جایی پیش بروید که مسیری که به تنهایی در پیش گرفته اید کم خطرتر از مسیری باشد که دیگران می روند. با این تفاوت که اگر شما موفق شوید به پایان آن راه برسید، تمام ثروت ناشی از آن برای شما و تعداد معدودی که شجاعت طی کردن آن مسیر را داشته اند، خواهد بود.
آنها همان کسانی هستند که ژن شجاعت را در درون خود داشته و یا سعی کرده اند این صفت را در خود تقویت کنند. بله این صفت علاوه بر ژن های ذاتی، به محیط هم وابسته است. شما می توانید با کارهایی که در محیط انجام می دهید، معاشرت با انسان های موفق و شجاع، بالا بردن اطلاعات و روشهای دیگر، ویژگی شجاعت را در خود تقویت نمایید.
آیا شجاعت برای موفقیت کافی است؟
ممکن است فرد موفقی را ببینید که شجاعت را به عنوان یک ویژگی ذاتی در درون خود داشته است. شاید او چشمان خود را بسته و بی گدار به آب زده و تصادفا به موفقیتی هم رسیده باشد. اما آیا فقط شجاع و جسور بودن کافی است؟
مسلما خیر. اینگونه ممکن است کار دست خودتان بدهید و مانند اجداد گذشته، خودتان را به نابودی و تباهی بکشانید.
ما باید در کسب اطلاعات شجاع باشیم. باید در کشف مسیر های جدید شجاع باشیم و باید بدانیم که می توانیم با کسب اطلاعات کامل و جامع خطرات مسیر را تا حد امکان برای خود کاهش دهیم.
در انتها باز هم توصیه می کنیم مقاله ویژگی های اصلی افراد موفق را مطالعه کنید تا با پارامترهای دیگر مورد نیاز برای موفقیت آشنا شوید.
در قسمت دوم تئوری بز، روش استفاده از این رفتار برای افزایش فروش و بهره وری شرکت و بیزنس را با شما در میان می گذاریم. قسمت دوم “تئوری بز و فروش” را از دست ندهید.
مغزمتفکر باشید و بدرخشید…